دیروز صبح به شدت حالم بد بود بعد از 2هفته درگیری رفتم دکتر
هنوز سرفه و درد قفسه سینه اذیتم میکنه
باسابقه برونشیتی که داشتم میترسم بیماری پیشرفت کرده ورسیده باشه به مرحله آسم!
استاد لطفی دیشب زنگ زد
گفت بایه آموزشگاه زیست فناوری صحبت کرده در ازای آموزش پولی ازم نگیرن به جاش کار کنم براشون
خیلی خوشحال شدم
امروز صبح رفتم بانک خانوم گ.دیدم گفت آقای الف بهت زنگ زده خودمم چندبار زنگ زدم جواب ندادی گفتم گوشیم سوخته!
گفت برمیگردی سرکار گفتم فک کنم برم یه جای دیگه !
حدود10و40دقیقه رسیدم اموزشگاه
گیج بودم نمیدونستم اینجا چی هست و باکیا طرفم هیشکیو نمیشناختم
بعد جلسه خودمو معرفی کردم
چه آدمای با شخصیتی بودن (:
مثلا یکیشون معاون وزیربود اما بشدت فرد گرم وخاکی.
خلاصه قرارشد هم تو دوره هاشرکت کنم هم هرروز برم کار اموزی از8صبح تا2 بعدازظهر
نمیدونم تهش چی میشه
فقط از خدا میخوام هرچی برام بهترینه بمونه و چیزایی که برام خوب نیستو ازم دور کنه حتی اگه بابت این دور شدنا عذاب بکشم!
درباره این سایت